آکورد شب بود بیابان بود
شب بود بیابان بود زمستان بود
بوران بود سرمای فراوان بود
یارم در آغوشم هراسان بود
7
از سردی افسرده و بیجان بود
در فکر آن سیمینبر خوشگل
از جسم و جان خود بودم غافل
میکوشیدم بهرش از جان و دل
7
میبردمش با خود سوی منزل
گیـــــــســـویش از باد و باران گشته آشفــــتــه
7
در مویش گویی مروارید غلتان سفته
طی شد راه دشوار آخر بر من و یار
با بوسه