آکورد قاصد
یه قاصد خبرم داد که آفتاب لب بومه
نوشتم رو تن شب, که خوشبختی تمومه
نه من مونده نه مایی نه حرفی نه صدایی
هزار دفعه شکستم عجب حادثه هایی
نپرس از شب و روزم تو خوابم تو چه خوابی
به مستی شبو تا صبح, خرابم چه خرابی
به شب زل زده بودم به این عشق
که شب مهتابی میشه