آکورد
بازدید
لایک
کسی که به حبس می بره آدمو نمیدونه دلواپسی میگیره یه مادر که دلتنگ فرزندشه نبینه جگر گوشه شو میمیره کسی که به حبس برده این عاشقو نمیدونه چشمای تو پشتمه با ایما اشاره رسوندن به تو که جرمم گره کردن مُشتمه روزایی که وقت ملاقاتیه یه شیشه ضخیم کرده این دوریو تو از پُشت شیشه
یه نفر مرد پیر گوشه گیر و فقیر با موهای سفید تو دلش مرده امید مثل یه دیوونه زیر لب می خونه پای پر پینه ام دستای خونینم دم به دم هی می گن اینجا من زندونیم مثال اسیرا میون زنجیرا بسه بسته ها رها کنین خوبو از بدی سوا کنین بر فقـــیــــــر
زیر این گنبد نیلی زیر این چرخ کبود توی یک صحرای دور یه برج پیر و کهنه بود یه روزی زیر هجوم وحشی بارون و باد از افق کبوتری تا برج کهنه پر گشود برج تنها سرپناه خستگی شد مهربونیش مرهم شکستگی شد اما این حادثه ی برج و کبوتر قصه ی
بگو ای یار بگو ای وفادار بگو از سر بلند عشق بر سر دار بگو بگو ای یار بگو ای وفادار بگو از سر بلند عشق بر سر دار بگو بگو از خونه بگو از گل پونه بگو ازشب شبزدهها که نمیمونه بگو بگو از محبوبهها نسترنهای بنفش سفرههای بیریا روی سبزهزار فرش بگو ای یار بگو که دلم تنگ شده رو ز
من کویرم من کویرم دشت تب کرده ی پیرم نفسم مرده تو سینه عطشم کرده اسیرم من کویر خشک و پیرم که طراوت نپذیرم من کویر خشک و پیرم که طراوت نپذیرم توی رویاها می بینم روز میلاد بهارم مثل یک جنگل سبزم عطر پاک سبزه زارم ا
هنوزم چشم تو برای من جام شرابه هنوزم هستی من قصه ی رنج و عذابه همه شب تا سحر جا در دل میخونه دارم پریشون قصه ای رو با دل دیوونه دارم سر دوراهی می شینم خودمو تنها می بینم دونه دونه اشکای حسرت که از دیده می ره می شمرم غم دل می بره هر لحظه تا مرز جنونم
وقتشه وقتشه رفتن وقتشه Cb وقتشه از تو گذشتن وقتشه فرصت تولد دوباره نیست مردن دوباره ی من وقتشه دیگه دیره واسه گفتن این کلام آخرینه Cb فرصت ضجه نمونده لحظه های واپسینه دیگه با عاطفه دشمن واسه دلتنگی رفیقم توی شط سرخ نفرت Cb بیصداترین غریقم من عروسک کدوم بازی
بانوی موسیقی و گل شاپری رنگین کمون به قامت خیال من مل مل مهتاب بپوشون بذار نسیم در به در گلبرگو از یاد ببره ورداره بوی تنتو هر جا که می خواد ببره دست رو تن غروب بکش که از تو گلبارون بشه بذار که از حضور تو لحظه ترانه خون بشه همسایه ی خدا می شم مجاور شکفتنت خورشیدو باور می کنم نزدیک رفتار تنت
اگر چه جای دل دریای خون در سینه دارم ولی در عشق تو دریایی از دل کم میارم اگر چه روبرویی مثه آیینه با من ولی چشمام بسم نیست برای سیر دیدن نه یک دل نه هزار دل همه دلهای عالم همه دلها رو می خوام که عاشق تو باشم تویی عاشق تر از عشق تویی شعر مجسم
مولای سبز پوش ای اعتبار عشق شاعرتر از بهار ای تکسوار عشق در اشکریز باغ وقتی که گل شکست وقتی که آفتاب در من به شب نشست نام عزیز تو فریاد باغ بود یاد تو در خسوف تنها چراغ بود شب بی دریغ بود من تلخ و ناامید تو می رسیدی و خورشید می رسید وقتی پرنده ها دلتنگ می شدند دلتنگ می شدی وقتی شکوفه ها بیرنگ می شدند بیرنگ می شدی وقتی که
تو که دستت به نوشتن آشناست دلت از جنس دل خسته ی ماست دل دریا رو نوشتی همه دنیا رو نوشتی دل ما رو بنویس دل ما رو بنویس تو که دستت به نوشتن آشناست دلت از جنس دل خسته ی ماست دل دریا رو نوشتی همه دنیا رو نوشتی دل ما رو بنویس بنویس هر
من و تو مسافر شب رو به سوی شهر خورشید خسته از این رهسپاری زیر سایه های تردید سبزی مزرعه مونو دست خشک باد سپردیم توی شهر بی ترحم از غم بی کسی مردیم هوای برگشتنم بود اگه بال و پری داشتم برمی گشتم اگه اینجا خودمو جا نمی ذاشتم هوای برگشتنم ب
اشاره کن که بشکفم حتی در این یخ بستگی در این ترانه سوزی و در این غزل شکستگی طلوع کن طلوع کن بر این ستاره مردگی که از تو تازه می شود این خلوت سر خوردگی طلوع کن طلوع کن طلوع کن طلوع کن که بودنم تازه کنی دست مرا بگیری و با بوسه اندازه کنی طلوع کن طلوع کن
خورشید خانوم چارقد مشکی نمی خواس مثل شما با این سر و شکل و لباس کپه ی نور ما سبک تر از هواس خورشید خانوم رهاتر از من و شماس خورشید خانوم رهاتر از من و شماس هر کی می خواد با کلاشی سر کلاس نقاشی پیرهن گلدار نکشیم خاطره ی یار نکشیم درخت سرباز نکشیم بدتر از اون ساز نکشیم باید بدونه ع
از تو تا ویرونی من از تو تا مرز شکستن فاصله وا کردن در فاجعه صدای بستن برای ضیافت عشق اگه شب شب غزل نیست اگه نور آینه به آینه اگه گل بغل بغل نیست برای گلدون دستات یه سبد رازقی دارم بهترین قلبو تو دنیا برای عاشقی دارم ترسم از بیرحمی شب نیست
نون و پنیر و هق هق سفره ی سرد عاشق نون و پنیر و فندق رخت عزا تو صندوق نون بیات و حلوا سوخته حریر دریا نون و پنیرو گردو قصه ی شهر جادو نون و پنیرو بادوم یه قصه ی نا تموم نون و پنیرو سبزی تو بیش از این می ارزی پای همه گلدسته ها دوباره اعدام صدا دو باره مرگ گل سرخ دوباره ها دوباره ها
امروز كه محتاج تو ام جاي تو خالي ست فردا كه ميايي به سراغم نفسي نيست در من نفسي نيست نفسي نيست در خانه كسي نيست نكن امروز را فردا بيا با ما كه فردايي نميماند كه از تقدير و فال ما در اين دنيا كسي چيزي نمي داند تا آينه رفتم كه بگيرم خبر از خود ديدم كه در آن آينه هم جز تو كسي نيست من در پي خويشم به تو برمي خورم اما در تو شده ام گم به من دسترسي نيست
تو ای تنهای معصوم ام چه درد آور سفر کردی چنان در خود فرو مُردی که من دیدم خود دردی در آن سوی پُل پیوند تویی با خنجری در مشت در این سو مانده پا در گِل منم با خنجری در پشت تو ای با دشمن من دوست ، صداقت را سپر کردی چه آسان گم شدی در خود چه درد آور سفر کردی
من شهرمو میخوام اون شهر رنجورو اون شهر غمناک از چشم من دورو شهر سراپا درد سراپا خون شهر توی زنجیر توی زندون تو کوچه هاش بوی تریاک و تنهایی کنار میدوناش تنبیه زیبایی اما هنوز اون شهر تموم دنیامه هر جا میرم مثل یه سایه باهامه هم شکل کابوسه هم شکل رویام
آخ یکی بود یکی نبود یه عاشقی بود که یه روز بهت می گفت دوست داره آخ که دوست داره هنوز دلم یه دیوونه شده واست بی آزاره هنوز از دل دیوونه نترس آخ که دوست داره هنوز وای که دوست داره هنوز شب که می شه به عشق تو غزل غزل صدا میشم ترانه خون قصه ی تمام عاشقا میشم شب که می شه به عشق تو غزل غزل صدا میشم ترانه خون قصه ی تمام عاشقا میشم گفتی که باوفا بشم سهم من از وفا تویی سهم من از خود
روح بزرگوار من دلگیرم از حجاب تو شکل کدوم حقیقته چهره ی بی نقاب تو وقتی تن حقیرمو به مسلخ تو میبرم مغلوب قلب من نشو ستیزه کن با پیکرم اسم منو از من بگیر تشنه ی معنی منم سنگینه بار تن برام ببین چه خسته میشکنم میشکنم به انتظار فصل تو تمام فصل ها گذشت چه یاس بی نهایتی ندیم من بود
عطش ، عطش موندن با تو تو دلم ریشه دونده چشم من ، چشم من مرگ دلم رو از توی چشم تو خونده تورو از من ، منو از تو اگه آسمون بگیره توی دشت خشک سینم عشق پاکت نمیمیره بیا تا برای غم جایی نباشه شاید امروز بره فردایی نباشه التهاب و تشنه مردن رسم این دنیا همینه تا بجنبی جای قلبت خالی مونده توی سینه
باید از عطر اقاقی تو رو آغاز کنم با صدای خیس بارون تو رو آواز کنم از تماشای قناری به تو پرواز کنم به تو پل میزنم از بهانه هامو از همه شبانه هامو میرسم به تو دوباره بوی عطر تو میدن ترانه هامو پرِ اسمت میشن عاشقانه هامو از گل شعرو ستاره میرسم به تو دوباره نیستی اما یادت اینجاست
هنوزم چشم تو براي من جام شرابه هنوزم هستي من قصه رنج و عذابه همه شب تا سحر جا در دل ميخونه دارم پريشون قصه اي رو با دل ديوونه دارم سر دو راهي ميشينم خودمو تنها ميبينم دونه دونه اشكهاي حسرت كه از ديده ميره ميشمرم همه دل ميبره هر لحظه تا مرز جنونم ميرم جائي كه شايد گم بشه نام و نشونم سر دو راهي ميشينم خودمو
حرفی بزن که توو زیرو بم صدات حرف نگفته ی چشماتو بشنوم فرقی نمیکنه که چی میخوای بگی فقط بگو بذار صداتو بشنوم بشکن سکوتتو تا حس کنم دلم هنوز می تپه هنوزم عاشقم دست ِ منو بگیر جرات بده به من که از نگفته هام چیزی برات بگم که از نگفته هام چیزی برات بگم مگه میشه عاشق نشد چشاتو که وا میکنی منو از زمین و
آبی آبی مهتابی آبی تر از هر آبی از چشمای تو میگم این آیه های آبی دریاهای بیتابی آبـــی یعـــنی دل من دریایی کـــه اسیره این چهره ی تقدیره که رنگ از تو میگیره وقتی که خیره میشم به عمق حوض کاشی حس میکنـــم تو هســـتم حـــتی اگه نباشی من رنگ گنبدا رو چشمای تـــو میبینم سجدم به جانب توســـت آینه معنای دینم
دلبرکم چیزی بگو به من که از گریه پرم به من که بی صدای تو از شرم شکست میخورم دلبرکم چیزی بگو به من که گرم هق هقم به من که آخرینه ی آواره های عاشقم چیزی بگو که آینه خسته نشه از بی کسی غزل بشن گلایه ها نه هق هق دلواپسی نذار که از سکوت تو پرپر بشن ترانه ها دوباره من بمونمو خاکستر پروانه ها چیزی بگو اما نگو از م
منو حالا نوازش کن که این فرصت نره از دست شاید این آخرین باره که این احساس زیبا هست منو حالا نوازش کن همین حالا که تب کردم اگه لمسم کنی شاید به دنیای تو برگردم هنوزم میشه عاشق بود تو باشی کار سختی نیست بدون مرز با من باش اگرچه دیگه وقتی نیست نبینم این دم رفتن تو چشمات غصه می شینه همه اشکاتو می بوسم می دون
غریبه نمی دونم توکی هستی غریبه تو سکوتمو شکستی کبوتر وار در باغ سکوتم از این شاخه به اون شاخه نشستی از غصه نترسیدی برام زدی و رقصیدی از غصه دلم خون بود برام خوندی و خندیدی تو باغ سکوت من برام هزارتا گل دادی از غصه رهام کردی گفتی دیگه آزادی ازدنیا دلم خون
از دست من می ری از دست تو میرم تو زنده می مونی منم که می میرم تو رفتی از پیشم دنیامو غم برداشت برداشت ما از عشق با هم تفاوت داشت این آخرین باره من ازت می خوام برگردی به خو نه این آخرین باره من ازت می خوام عاقل شــی دیونـــه اونقدر بزرگه تنهایی این مرد که حتی تو دریا نمی شه غرقش کرد من عاشقت هستم اینو نمی
ساده بودى مثل سایه مثل شبنم روشقایق مثل لبخنده سپیده مثل شب گریه ى عاشق بی تو شب دوباره آینه روبرو ى غم گرفته پنجره باز به بارون من ولى دلم گرفته واژه رنگ زندگى بود وقتى تو فکر تو بودم عطرگل بانفسم بود وقتی از تو می سرودم وقت راهى شدن تو کفترا شعرامو بردن
همین فردا باید برم لاله زار ، دلم واسه حال و هواش لک زده حالا شیره رو کاشی کاری دیگه ، لابد پیر شده حتما عینک زده لابد بچه ها تووی پس کوچه هاش ، بازم فیلمای جفتی طاق میزنن نئون های رو سر درِ سینما ، هنوز مثلِ رنگین کمون روشنن هنوز تو تئاترای اون جا میشه ، نشست و
وقتی که من عاشق میشم دنیا برام رنگ دیگه ست صبح خروس خونش برام انگار یه آهنگ دیگه ست وقتی که من عاشق میشم ترانه هام عاشقترن گل واژه های شعر من رنگ گلا رو میبرن عشق واسهِ من یه معجزه ست تو لحظه های بی امید تو صبح سردم مثل طلوع خورشید فصل شکوفایی شعر
حس همیشه داشتنه نه عشق و دلبستگیه نه قصه گسستنه نه حرف پیوستگیه عادت و عشق و عاطفه هر چه لغت تو عالمه برای حس من و تو یه اسم گنگ و مبهمه تو این روزای بی کسی اگه به دادم نرسی یه روز می یای که دیر شده نمونده از من نفسی خواستن تو برای من فراتر از روح و
تحمل کن عزیز دل شکسته تحمل کن به پای شمع خاموش تحمل کن کنار گریه من به یاد دلخوشیهای فراموش جهان کوچک من از تو زیباست هنوز از عطر لبخند تو سرمست واسه تکرار اسم ساده توست صدایی از منه عاشق اگ
این حرف یه سربازه از غربت یه سنگر یک نامه خون آلود از جبه خاکستر با بوسه به دستای مادرش شروع میشه میدونه که این سنگر فردا زیر آتیشه میگه اسم اون کوچه اسم من نشه مادر اسم نسترن روشه چه اسمی از این بهتر نسترن رو میشناسی اون دختر همسایه است میخواستم عروست شه اما بعد آتش بس
از فتح یه بوسه میام ، آتش فشونه توو صدام بیتاب رقصم زیرِ بارون با من بیا این حال خوبو ، خورشیدِ در حالِ غروبو از راهِ رفته برنگردون امشب تمام فرصت ماست ، پایان خوب قصه اینجاست ماهو برات پایین میارم اگه رو موهام برف نشسته ، هنوز توو این سینه ی خسته یه قلب هیجده ساله دارم فردا بازم از
امروز که محتاج توام جای تو خالیست فردا که میایی به سراغم نفسی نیست نکن امروز را فردا دلم افتاده زیر پات بیا ای نازنینه یار دلم رو از زمین بردار نفس نفس نفس نفس تو سینه ام عطر نفسهای شماست اگر که قابل بدونین خونه ی دل جای شماست نکن امروز را فردا دلم افتاده زیر پات
تو از متن کدوم رویا رسیدی که تا اسمت رو گفتی شب جوون شد که از رنگ صدات دریا شکفتو نگاهِ من پر از رنگین کمون شد تو از خاموشی دلگیر رویا صدام کردی صدام کردی دوباره صدا کردی منو از بغض مهتاب از اندوه گُل و اشک ستاره صدام کردی صدام کردی نگو نه اگرچه خسته و خاموش بودی تو بودیو صدای تو صدام زد
دلم میخواد کنارِ تو ، توو بارون گم بشم یک بار دلم میخواد جوون تر شم ، دوباره قبلِ هر دیدار دلم میخواد باهات باشم ، مثل یه شعر توو سینت دلم میخواد دو تا دستام ، یه هیزم شن توو شومینه ات دلم میخواد که یه آهنگ ، تووی گوشیِ تو باشم تنت دنیائیه من هم میخوام مارکوپولو باشم میخ
تو یه سایه بودی هم قد خواب نیمـــروز من تو یه سایه بودی تو ظهر داغ تن ســـوز من / تو هرم داغ بی رحم آفتاب تو سایه بودی یه سایهی ناب من مسافر تن تشنهی خواب حریص فتح یه جرعهی آب پای پر تاول من تو بهت رااااااااا تن گرمازدمو نمـــــــی کشید بی رمق بودم و گیج و تب زدددده جلو پامو دیگه چشمام نمیـــــدید تا تو جلوه
یه عاشق چیزی جز عشق تو سرش نیست یه عاشق فکر سود و ضررش نیست همه خوب و بد قصه شو می خواد یه عاشق نگرون آخرش نیست یه عاشق مثل من مبهوت یاره دلش تو سینه دائم بیقراره یه عاشق مثل من خوشبخته با عشق کنارت راضیه از هر چی داره از عشق تو بیتابم از عشق تو مجنونم ناشکری نکن عشقم ناشکری
دلم گرفته هموطن هوای موندن ندارم , نشسته غصه تو قلب من نوای خوندن ندارم گذشت وقت جوونی سفر رفته مهربونی , شدم زندونی غم تو با من همزبونی زغربت خیلی خستم , تو دردمو میدونی تویی همخون و جون من تو با غم آشنایی , وطن خون و غرور من برام مرگه جدایی ای وای بر دل من طلسم مشکل من , اگه وطن ن
تا تو عاشقانه بودی شب من سحر نمیخواست به ستاره دل نمیبست از تو بیشتر نمیخواست تا تو عاشقانه بودی شاعرانه بود بودن قهر بود غصه با تو دور بود گریه از من تا تو عاشقانه بودی واژه باغی از ترانه قصه قصه ی رنگی شعر ، شعر عاشقانه من به دنبال تو بودم تو به فکر همزبونی
برای با تو بودنم راه ستاره رفته ام هر سفر ثانیه را من به شماره رفته ام هزار پنجره نگاه در انتظار ساخته ام روح غرور مرده را در اشک خود شناخته ام جان جوانی مرا پیر ترانه کرده ایی زبان احساس مرا تو عاشقانه کرده ایی اسم مزا صدا بزن به قصه دعوتم بکن به خواب روی شانه ات بیا بد عادتم بکن
با هر نگاه بر آسمان این خاک هزار بوسه میزنم نفسم را از رود سپید و آسمان خزر و خلیج همیشگی فارس میگیرم من نگاهم از تنب کوچک و بزرگ و ابوموسی نور میگیرد من عشقم را در کوه گواتر در سرخس و خرمشهر به زبان مادری فریاد خواهم زد فریاد خواهم زد تفنگم در دست سرودم بر لب
تنها تر از انسان، در لحظه ی مرگ ساده تر از شبنم رو سفره برگ مطرود هم قبیله، محکوم خویشم غریبه ای طعمه ی این کندوی نیشم نفرینی آسمون، مغضوب خاکم بیگانه با نور و هوا، هوای پاکم تن خسته از تقویم، از شب شمردن با مرگ ساعتها، بی وقفه مردن هم غربت بغض شب، مرگ چراغم تو قر
واست بیتابم و بیخوابم و میدونی دلتنگم واست میمیرم و درگیرم و با دنیا در جنگم منو تنها نذار از روزگار با اینکه دلخستم واست دیوونم و میمونم و تا آخرش هستم داره میباره بارون و تو نیستی شده این خونه زندون و تو نیستی چقدر حس بدیه حس تنهایی دارم میشکنم آسون و تو نیستی
خیلی وقته از چشام بی تو بارون می باره دل نا امید من تو رو آرزو داره ای همیشگی ترین آه ای دورترین سوختن کار من است نگرانم منشین راست میگفتی تو ،دیگر اکنون دیرست دوستی و دوری ، آخرین تدبیرست راست می گفتی ، تو باید از عشق برید از چنین پایانی به سرآغاز رسید
اگه تو هم حس میکنی گوشای دنیا کر شده اگه یه جنگل پیش روت سوخته و خاکستر شده اگه زمانه به تنت زخمای نامرئی زده سایه ی برج سرطان رو سر تقویم منه سازتو بردار و بخون آوازی از جنس جنون ترانه ای با لحجه ی عشق و یکی شدن بخون من و تو باید با هم کوه ها رو جابجا کنیم
زبانم را نمی فهمی ، تو خطم را نمی خوانی چنان بیگانه ایی حتی ، که نامم را نمی دانی تو آنقدر گیج و گنگی ، در پلیدی های این غربت که بیداری و قلب ، عاشق ما را نمی بینی دل تو رفته در خواب و ، خیالت مست این رویا سراسیمه رهایی در پی پس کوچه های سرد این دنیا
بین این همه غریبه تو به آشنا می مونی حرفهای تلخی که دارم من نگفته تو می دونــــــــی من پر از حرفهای تازه عاشق گفتن و گفتن تو با درد من غریبه اما تشنه ی شــــــــــنفتن صدای ترد شکستن مثل گریه با صدامه تلخی هق هق گریه طعم سرد خنده هامه گرمی دست نوازشگر تو
دستشو میگیری نگرانت میشم دور میشی میری نگرانت میشم دستتو میگیره دور میشه میره تو رو از دست دادن تلخه ، نفسگیره دستام یخ کردن تو سرم آتیشه وقتی از هم دورین نگرانت میشه هزار ساله که رفتی من هنوز پشت شیشم موهاتو باد برده عطرش جا مونده پیشم حالو روزم خوبو خوش نیست بی تو نا آرومم به یادت که میوفتم نگرانت میش
پشت دیوار شب یه راهی داره که می ره یه راست در خونه ی ستاره چهار قدم از ور دل ما که رد شی میبینی ماه شب چارده داره خورشید خانوم ابروشو برمی داره خورشید خانوم ابروشو برمی داره بیا بریم اونجا که شباش بوی تو باشه تو هواش باد که میاد رد شه ب
می گن دستای پاک تو مهمون دستای دیگست می گن نگات پیش منه اما دلت جای دیگست می گن دروغ بوده که تو تا آخرش مال منی چشمای رنگ عسلت دنبال چشمای دیگست آخه مگه فرشته هم رسمه شکستن بلده آدم می تونه بد باشه، مگه فرشته هم بده با شب و مهتاب شنیدم، این روزا
همین امشب فقط امشب فقط هم بغض من باش همین امشب فقط مثل خود عاشق شدن باش در آوار همه آینه ها تکرار من باش همین امشب کلید قفل این زندون تن باش رو گلدون رفاقت بریز عطر سخاوت بپاش رنگ طراوت ای جان جانان ای درد و درمان ای سخت و آسان آغاز و پایان
من و تو با لب تشنه تن خسته لب یک چشمه رسیدیم پیش رومون آب زمزم سوختیم اما قطره ای هم نچشیدیم من همیشه با تو از روزای آفتابی می گفتم بهترین ترانه رو با صدای تو می شنفتم من و تو با لب تشنه تن خسته لب یک چشمه رسیدیم پیش رومون آب زمزم سوختیم اما قطره ای هم نچشیدیم تک سوار تو رسیده در بیا از کوه سپیده کی به
با اینکه دارن سیاه پوشا از توی شط کوچه ها جمع میکنن ستاره های پر پرو با اینکه دارن عزادارا از زیر آوارو جنون در میارن کفترای خاکسترو با اینکه بوی تفتیشو خون پیچیده توی قصه ها با اینکه صدای انفجار مرثیه خونه همه جا هنوزم میشه قربانی این وحشت منحوس نشد هنوزم میشه
تن تو کو تن صمیمی تو کو تنی که جون پناه من نبود عطوفت تن تکیده تو کو تنی که تکیه گاه من نبود سبد سبد گلای تازه ی تنت برای باغ دست من نبود افسانه ظهور دستهای تو جز قصه شکست من نبود صندوقچه ی عزیز خاطراتمو ببین ببین که موریانه خورد ببین که بی کبوتر صدای تو گلای رازقیمو باد برد تن تو ک
توی تنهایی یک دشت بزرگ که مث غربت شب بیانتهاست یه درخت تن سیاه سربلند آخرین درخت سبز سرپاست رو تنش زخمه ولی زخم تبر نه یه قلب تیر خورده نه یه اسم شاخههاش پر از پر پرندههاست کندوی پاک دخیل و طلسم چه پرندهها که تو جاده کوچ مهمون سفره سبز اون شدن چه مسافرا که زیر
من برای زنده بودن جستجوی تازه میخواهم خالی ام از عشق و خاموشم های و هوی تازه می خواهم خانه ام گل خانه ی یاس است رنگ و بوی تازه میخواهد ای خدا ای خدا بی آرزو موندم آرزوی تازه میخواهم عشق تازه حرف تازه قصه ی تازه کجاست راه دور خانه ی تو در کجای قصه هاست تا کجا باید سفر کرد تا کجا باید دوید
سکوت و انتظارو بغض و بارون نه عطری نه نگاهی نه یه لبخند چطور عادت کنم به دوری از تو مگه میشه که از عشق تو دل کند نگو تقدیره برگرد دلت می گیره برگرد وجود عاشق من واست می میره برگرد بغل کن اضطراب لحظه هامو بغل کن بی تو آرامش ندارم نمی دونی چه ترسی دار
از اینجایی که من هستم تموم شهر معلومه کنارم خیلیا هستن دلم پیش تو آرومه به من بدبین نشو هرگز بگو چی بوده تقصیرم بجز آرامشو حسی که از صدات میگیرم بدبین شدی چرا باور نمی کنی تنهایی منو کمتر نمی کنی طوفان نشو منو یک قاصدک نکن من عاشق توام یک لحظه شک نکن
تو ای بال و پر من رفیق سفر من میمیرم اگه سایت نباشه رو سر من تو ای خود خود عشق که بی تو نفسم نیست کجا تو خونه داری که هرجا میرسم نیست اهل کدوم دیاری کجا تو خونه داری که قبله گاهم اونجاست هر جا که پا میزاری اهل کدوم دیاری گل کدوم بهاری که حتی فصل پائیز باغ ترانه داری
عزیز بومی ای هم قبیله رو اسب غربت چه خوش نشستی تو این ولایت ای با اصالت تو مونده بودی تو هم شکستی تشنه و مومن به تشنه موندن غرور اسم دیار ما بود اون که سپردی به باد حسرت تمام دار و ندار ما بود کدوم خزون خوش آواز تو رو صدا کرد ای عاشق که پر کشیدی بی پروا به جستجوی شقایق کنار
حنا حنا خانوم حنا چه اسمیه اسم شما ناز آهنگه بهاره صدای نرم زمزمه میون بارون و گله بوی عاشقونه داره عروسیه ستاره ها تو اوج چشمای شما یه افق منظره داره برای پرواز دلم رو به حیات عاشقا چشمتون پنجره داره حنا خانوم دل من یه جای قصّه انگار منتظر شما بود پشت در باغ بهار اون همه آه و انتظار بخاطر شما بود حنا حنا خانوم حنا هلهله ی قلب شما
مثلِ براندو تو تانگوی آخرم هی چرخ میخوره دنیا توی سرم روحم از این همه تکرار خسته شد یک در مقابلم هِی باز و بسته شد اما تو آخر از اون در نیومدی گفتی میای ولی آخر نیومدی تا کِی بمونه دل چشمانتظارِ تو گل چیدنت بسه! هی! خانم گودو B وقتِ سقوطِ من، چترِ نجات باش b حافظ شد بیا شاخهنب
وقتی لال بازی توو دنیا ، یه زبونِ مشترک شد وقتی تو گودِ حماقت ، پهلونمون فلک شد وقتی سنجاقِ خیانت ، سهمِ بالِ شاپرک شد وقتی گفتنِ سلام و ، به سلامت متلک شد میرسی به حرفِ من به حرفِ من به حرفِ من میرسی به حرفِ من به حرفِ من به حرفِ من وقتی توو سفره ی خالی ، قاتقت خونِ جگر شد
اگه این آخرین شعره ، اگه این آخرین آهنگ بازم میخونم از شوقِ ، یه دنیای بدونِ جنگ اگه این آخرین راهه ، اگه این آخرین پرده منو با بوسه ای بسپار ، به یه دنیایِ بی بَرده واسه تو باقی میذارم ، نهالِ سبزِ رویامو امیدِ با تو برگشتن ، به شهرِ آرزوهامو واسه تو باقی میذارم ، جای خالیمو توو رگبار نگاه بی قرارم رو ، تو
توو متروی پاریس ، یکشنبه ی پیگال پیشِ مولن روژ و رویاهای محال بالای ایفل و توو لوورِ سوت و کور یا قلبِ پقلاشِت ، پای یه سنگِ گور تو با منی هنوز ، مثلِ یه مرثیه مثلِ دلی که تووش یه جایِ خالیه تو با منی هنوز ، مثلِ یه خاطره که تنها بعدِ مرگ از خاطرم میره هنوزم تووی اون شهرم ، اگر چه دور و سرگردون
تو سرزمین یخها ، پر از سکوت غمناک همیشه باد قطبی ، همیشه برفو کولاک رو سردی لب من ، ملال غم نشسته طوفان وحشی شب ، کوه یخو شکسته کوه یخم من که رو آب ، شدم شناور داغ حوادث میکنه ، آبم سراسر کوه یخم من که رو آب ، شدم شناور داغ حوادث میکنه ، آبم سراسر نه جنگل سبز نه باغ گلها نه کوه سنگی نه دشتو صحرا
کاش دوباره برگردیم به اولین بوسه به اولین دیدار کاش کنار هم باشیم تا آخر دنیا تا آخرش این بار وای چشای مست تو تو اولین دیدار یه کاری دستم داد وای نمیدونی چشمات چه حسی اون لحظه به قلب خستم داد تلخ جدایی برام کجایی الان خدایی برام سخته از این دوراهی درآم مرور خاطرات ورود آشنا شروع ماجرا طلوع واژه ها تموم حس من بهت میشد از ز
آبی آبی مهتابی آبی تر از هر آبی از چشمای تو میگم این آیه ها ی آبی دریاهای بی تابی آبی یعنی دل من دریایی که اسیره این چهره ی تقدیره که رنگ از تو میگیره وقتی که خیره میشم به عمق حوض کاشی حس میکنم تو هستم حتی اگه نباشی من رنگ گنبدا رو چشمای تو میبینم سجدم به جانب توست اینه معنای دینم دل خسته ام از اینجا
تو از غم نومه سر ریزی من از خون قناری ها به مسلخ میکشم پا تو به جرم سر به داری های به جرم سر به داری ها به آواز قناری های مسلخ دیده مومن باش زمین از غیر ممکن ها پره اما تو ممکن باش اما تو ممکن باش من و تو آبروی مونده باغیم و بار آور من و تو باغ آفت دیده ایم اما بهار آور چنان از نا
وقتی تو نیستی گم میشه آفتاب خاکستر میشه حریر مهتاب از رفتنت من پر میشم از شب شب دلهره شب اضطراب وقتی تو نیستی دنیا شب میشه شب از دل من شب تا همیشه بی تو هر نفس تکرار ترسه لحظه لحظه نیست نبض تشویشه بی تو نه صدا مونده نه آواز نه اشک غزل نه ناله ی ساز حالی اگه هست از جنس کوهه
آهای بذار بپوشمت مثله لباسه مهمونی تور سپیدی دست باد یا مثله رخت زندونی انگشتای کشیدتو کش بده تا آخر من بوسه ی داغـــمـو بگیر تا که نیفتــه از دهن شراب صد ساله ی من وقتشه که بنوشمــت وقتشه عریانتر بشم بپوشمت بپوشمت مزمزه کن زمزممو خانوم یک سره کن هر تکه مو خانوم
خورشید تو خوابه چشماشو بسته شب پشت شیشه بیدار نشسته ماهی تنگ بلور دریا رو خواب می بینه گل خشکیده دشت ابرا رو خواب می بینه جغدشب با شیونش داره آواز می خونه می گه خوبی می میره اما زشتی می مونه
من خالی از عاطفه و خشم خالی از خویشی و غربت گیج و مبهوت بین بودن و نبودن عــشق آخرین همسفر من مثل تو منو رها کرد حالا دستام موندن و تنهایی و من ای دریغ از من که بیخود مثل تو گمشدم گمشدم تو ظلمت تن ای دریغ از تو که مثل عکس عشق هنوزم داد میزنی تو آینه م
عزیز بومی ای هم قبیله رو اسب غربت چه خوش نشستی تو این ولایت ای با اصالت تو مونده بودی تو هم شکستی تشنه و مومن به تشنه موندن غرور اسم دیار ما بود اون که سپردی به باد حسرت تمام دار و ندار ما بود کدوم خزون خوش آواز تو رو صدا کرد ای عاشق که پر کشیدی بی پروا کنار ما باش که محزون به انتظار بهاریم کنار ما باش که با هم
با تو این تن شکسته داره کم کم جون میگیره آخرین ذرات موندن توی رگهام نمیمیره با تو انگار تو بهشتم با تو پر سعادتم من دیگه از مرگ نمیترسم عاشق شهامتم من اگه رو حصیر بشینم اگه هیچ نداشته باشم با تو من مالک دنیام با تو در نهایتم من با تو انگار تو بهشتم با تو پر سعادتم من
میام از شهر عشق و کوله باره من غزل پر از تکرار اسم خوب و دلچسب عسل کسی که طعم اسمش طعم عاشق بودنه طلوع تازه خواستن تو رگهای منه میآم از شهر عشق و کوله باره من غزل پر از تکرار اسم خوب و دلچسب عسل کسی که طعم اسمش طعم عاشق بودنه طلوع تازه خواستن تو رگهای منه عسل مثله گل گل بارون زده به شکل ناب عشق که از خواب او
رفتنت مثل یه حادثه برام موندنیه حالا آواز سفر کردن تو خوندنیه لحظه ها ثانیه ها طاقت موندن ندارن می سوزونن اما خوب فکر سوزوندن ندارن یه روزی لحظه هامون رنگ بنفشه ها بودن تو هوای خونمون عطر آلاله ها بودن تن من جسم تو یکی نبودن اما یه جون زیر آفتاب جدا اما یکی سایه هامون حالا اون اسب بزرگ آهنی منتظره
بانوی موسیقی و گل شاپری رنگین کمون به قامت خیال من ململ مهتاب بپوشون بذار نسیم در بدر گلبرگ و از یاد ببره برداره بوی تنت و هر جا که میخواد ببره دست رو تن غروب بکش که از تو گلبارون بشه بذار که از حضور تو لحظه ترانه خون بشه همسایه خدا میشم مجاور شکفتنت خورشید و باور میکنم نزدیک رفتار تنت قطره ام از تو من ولی درگیر د
زیر این گنبد نیلی ، زیر این سقف کبود توی یک صحرای دور، یه برج پیر و کهنه بود یه روزی زیر هجوم وحشی بارون و باد از افق کبوتری تا برج کهنه پر گشود برج تنها سرپناه خستگی شد مهربونی مرحم شکستگی شد اما این حادثه برج و کبوتر قصه فاجعه دلبستگی شد اول قصه مونو تو می دونی تو می دونستی من نمی تونم برم تو می تونی تو می تونستی
هنوزم چشم تو برای من جام شرابه هنوزم هستی من قصه رنج و عذابه همه شب تا سحر جا در دل میخونه دارم پریشون قصه ای رو با دل دیوونه دارم سر دو راهی میشینم خودمو تنها میبینم دونه دونه اشکهای حسرت که از دیده میره میشمرم همه دل میبره هر لحظه تا مرز جنونم میرم جائی که شاید گم بشه نام و نشونم سر دو راهی میشی
کی اشکاتو پاک میکنه ، شبا که غصه داری دست رو موهات کی میکشه ، وقتی منو نداری شونه ی کی مرهم هق هقت میشه دوباره از کی بهونه میگیری ، شبای بی ستاره برگ ریزونای پاییز کی چشم برات نشسته از جلوپات جمع میکنه برگای زرد وخسته کی منتظر میمونه ، حتی شبای یلدا تا خنده رولبات بیاد
همین خوبه که غیر از تو همه از خاطرم میرن هنوز گاهی سراغت رو از این دیوونه میگیرن به جز تو همه میدونن واست این مرد میمیره واسه همین جداییتو کسی جدی نمیگیره همین خوبه همین خوبه همین خویه همین خوبه همین خوبه که با اینکه چشاتو روی من بستی
کاش لحظه های رفتن نمیبارید اشک چشمام هق هق دلتنگیامو میشکستم توی رگهام دلِ پر تحملم از گریه ی من گله داره چهره ی سرخ غرورم از شکستم شرمساره باغ پیوند منو تو پره از عطر اقاقی فصل آشنایی ما سبز خواهد ماند باقی همه ی آنچه که دارم پیشکشِ سادگی تو سوگلی ترانه هایم هدیه ی یه رنگیِ تو
لحظه ی دیدار تو شد روز میلاد من غیر تو هر نقش دیگر رفته از یاد من تو می دونی زبون شاپرکها رو تو می شناسی مسیر قاصدک ها رو تو نقاش بال پروانه هایی شکوه سبزه ها از جنس گل هایی لحظه ی دیدار تو شد روز میلاد من غیر تو هر وقت دیگر رفته ازیاد من تو می دونی زبون شاپرکها رو تو می شناسی مسیر قاصدک ها رو
وقتی رسید آهو هنوز نفس داشت داشت هنوزم بره هاشو می لیسید وقتی رسید قلبی هنوز تپش داشت اما اونم چشمه ای بود که خشکید وقتی رسید آهو هنوز نفس داشت داشت هنوزم بره هاشو می لیسید دلتنگم دلتنگم دلتنگ از این بیداد دلتنگم دلتنگم دلتنگ از این صیاد گدار بالای کوه پناه جون قوچه تفنگ تو میغره که زندگی چه پوچه گدار بالای کوه پناه جون قوچه تفنگ تو میغره که زندگی چه پوچ
اون دو تا مست چشات منو خوابم می کنه ذره ذره اون نگات داره آبم می کنه داره می میره دلم واسه مخمل نگات همه رنگی رو شناختم من با اون رنگ چشات مثل یک رویای خوش پا گرفتی تو شبام از یه دنیای دیگه قصه ها گفتی برام هنوز از هرم تنت داره می سوزه تنم از تو سبزه زار شده خاک خشک بدنم دستای عاشق تو منو از نو تازه ساخ
حالا دیگه تو رو داشتن خیاله دل اسیره آرزوهای محاله غبار پشت شیشه میگه رفتی ولی هنوز دلم باور نداره حالا راهه تو دوره دل من چه صبوره کاشکی بودی و می دیدی زندگیم چه سوت و کوره آسمون از غم دوریت داره روز و شب می باره دیگه تو ذهن خیابون منو تنها جا می ذار
قلب تو قلب پرنده پوستت اما پوست شیر زندون تنو رها کن ای پرنده پر بگیر اونور جنگل تن سبز پشت دشت سر به دامن اونور روزهای تاریک پشت نیم شبای روشن برای باور بودن جایی شاید باشه شاید برای لمس تن عشق کسی باید باشه باید که سر خستگی ها تو بــه روی سینه بگیره
خانم گل آی خانم گل برام سخته تحمل قدمات روی چشمام بیا به اینور پل از این گوشه دنیا تا اون گوشه دنیا چشام بسته برات پل خانم گل آی خانم گل از اون روز که جدایی منو به گریه انداخت برات بارون چشمام پل رنگین کمون ساخت خانم گل آی خانم گل برام سخته تحمل
بگو ای یار بگو ای وفادار بگو از سر بلند عشق بر سر دار بگو بگو از خونه بگو از گل پونه بگو از شب شبزده ها که نمیمونه بگو بگو از محبوبه ها نسترن های بنفش سفره های بی ریا روی سبزه زار فرش بگو ای یار بگو که دلم تنگ شده رو زمین جا ندارم آسمون سنگ شده بگو از شب کوچه ها پرسه
ستاره های سربی فانوسکای خاموش منو هجوم گریه از یاد تو فراموش تو بال و پر گرفتی به چیدن ستاره دادی منو به خاک این غربت دوباره دقیقه های بی تو پرنده های خستن آیینه های خالی دروازه های بستن اگه نرفته بودی جاده پر از ترانه کوچه پر از غزل بود به سوی تو روانه
آسون نشو ای همسفر ویرون نشو ای در به در منو بگیر از همهمه منو به خلوتت ببر معجزه کن خاتون من تولدی دوباره کن منو ببر به حادثه شبو پر از شراره کن ستاره پرپر میکنی ای نازنین گریه نکن پروانه آتش میزنی تو اینچنین گریه نکن گریه نکن ای شب زده ای شب نشین گریه نکن
اگر چه جای دل دریایی خون در سینه دارم ولی در عشق تو دریایی از دل کم میارم اگر چه روبه رویی مثل آیینه با من ولی چشمام بسم نیست برای سیر دیدن نه یک دل نه هزار دل همه دلهای عالم همه دلها رو می خوام که عاشق تو باشم تویی عاشق تر از عشق تویی شعر مجسم
آخ یکی بود یکی نبود یه عاشقی بود که یه روز بهت می گفت دوست داره آخ که دوست داره هنوز دلم یه دیوونه شده واست بی آزاره هنوز از دل دیوونه نترس آخ که دوست داره هنوز آخ که دوست داره هنوز شب که می شه به عشق تو غزل غزل صدا میشم ترانه خون قصه ی تمام عاشقا میشم گفتی که باوفا بشم سهم من از وفا تویی سهم من از خودم تویی سهم من از خدا توی
هیچ تنها و غریبی طاقت غربت چشماتو نــــــداره هرچی دریا رو زمینه قد چشمات نمی تونه ابر بارونی بیــــــاره وقتی دلگیری وتنها غربت تمام دنیا از دریچه قشنگ چشم روشنت می بــــــــاره نمی تونم غریبه باشم توی آیینه ی چشمات تو بزار که من بسوزم مثل شمعی توی شبهات
دلم مثل یه جعبه ست جعبه ی پر جواهر خونه به رنگ یاغوت اما خوشه به ظاهر حیف که زدو شکستش هر کی به دستش افتاد ، هر کی به دستش افتاد دلم مثل یه باغه باغ بهار نارنج واسه تنای خسته یه جای خلوتو دنج حیف که تو این زمونه عشقه که رفته از یاد ، عشقه که رفته از یاد شب تولد عشق دلم رو هدیه دادم به
ای که بوی تن تو ، چشم گل و کور میکنه نرمیه نازه تنت ، مخمل و کمرو میکنه بی تو سرده زندگیم ، پر درده زندگیم وای چه سخته ، از تو جدایی وای میمیرم ، اگه نیایی اگه میشد وای چی میشد ، میومدن دوباره اون روزای قشنگ عشق ، امّا حیف که محاله اگه میشد وای چی میشد،سر رو پاهات بذارم
تو آسمون زندگیم ستاره بوده بی شمار اما شبای بی کسیم یکی نمونده موندگار یکی نمونده از هزار ستاره های گم شده هرشب من هزار هزار اما همیشگی تویی ستاره ی دنباله دار یکی نمونده از هزار ای آخرین تنها ترین آواره ی عاشق هرشب عمرم همراه با من ستاره ی عاشق ستاره های گم شد
کسی غیر از تو نمونده اگه حتّی دیگه نیستی همه جا بوی تو جاری خودت اما دیگه نیستی نیستی اما مونده اسمت توی غربت شبونه میونه رنگین کمونه خاطراته عاشقونه آخرین ستاره بودی تو شب دلواپسی هام خواستنت پناه من بود تو غروب بی کسی هام لحظه
یه قاصد خبرم داد که آفتاب لب بومه نوشتم رو تن شب, که خوشبختی تمومه نه من مونده نه مایی نه حرفی نه صدایی هزار دفعه شکستم عجب حادثه هایی نپرس از شب و روزم تو خوابم تو چه خوابی به مستی شبو تا صبح, خرابم چه خرابی به شب زل زده بودم به این عشق که شب مهتابی میشه
به تو از تو مینویسم ، به تو ای همیشه در یاد ای همیشه از تو زنده ، لحظه های رفته بر باد وقتی که بُنبَسته غربت ، سایه سار قفسم بود زیر رگبار مصیبت ، بی کسی تنها کسم بود وقتی از آزار پاییز ، برگ و باغم گریه میکرد قاصد چشم تو آمد مژده ی روییدن آورد
کدوم شاعر کدوم عاشق کدوم مر تو رو دید و به یاد من نیفتاد به یاد هق هق بی وقفه من توی آغوش معصومانه باد تو اسمت معنیه ایثار آبه برای خاک داغ خستگیها تو معنای پناه آخرینی واسه این زخمیه دلبستگیها نجیب و با شکوه و حیرت آور تو خاتون تمام قصه هایی تو بانوی ترانه هامی اما مثل شکستن من
شبی با خیال تو هم خونه شد دل نبودی ندیدی چه ویرونه شد دل نبودی ندیدی پریشونیامو فقط باد و بارون شنیدن صدامو غمت سرد و وحشی به ویرونه می زد دلم با تو خوش بود و پیمونه می زد نه مرد قلندر نه آتش پرستم فقط با خیالت شبا مست مستم الهی سحر پشت کوها بمیره خدا این شبا رو از ع
منو ببخش عزیزم که از تو می گریزم می سوزم و خاموشم تو خودم اشک می ریزم از لحظه تولد سفر ، تقدیر من بود تنم اسیر جاده دلم اسیر تن بود یه قصه تازه نیست خونه به دوشی من هراس دل سپردن عذاب دل بریدن اگه یه دست عاشق یه شب پناه من شد فردا عذاب جاده شکنجه گاه من شد لحظه رفتنه، دستاتو می بوسم باید برم ، حتی اگه
ببین ای بانوی شرقی ای مثل گریه صمیمی همه هر چی دارم اینجاست تو این خورجین قدیمی خورجینی که حتی تو خواب از تنم جدا نمیشه مثل اسمو سرنوشتم دنبالم بوده همیشه بانوی شرقی من ای غنی تر از شقایق مال تو ارزونی تو خورجین قلب این عاشق توی این خورجین کهنه شعر عاشقانه دارم برای تو و به اسمت یه کتاب ت
روزا با تو زندگی رو پر از قشنگی میبینم شبا به یاده تو همش خوابای رنگی میبینم چشم تو رنگ عسل توی چشم تو نگاه مثل شاه بیت غزل لب تو غنچه ی نیمه بازه باغ تن تو آتیش سوزنده داغ قد تو مثل سپیداره بلند دل تو نرم تر از صبح پرند نرم تر از صبح پرند نرم تر از صبح پرند قرمزیه لبای تو
از دست من میری از دست تو میرم تو زنده میمونی منم که می میرم تو رفتی از پیشم دنیامو غم برداشت برداشت ما از عشق با هم تفاوت داشت این آخرین باره من ازت می خوام برگردی به خونه این آخرین باره من ازت می خوام عاقل شی دیوونه اونقدر بزرگه تنهایی این مرد که حتی تو دریا نمیشه غرقش کرد من عاشقت هستم این و نمیفهمی یه چیزو میدونم
توی راه عاشقی فرصت تردیدی نیست میدونی تو قلب من نقطه ی تزویری نیست گریه ی شبونه رو جز تو که تسکینی نیست مثل این شکسته دل هیچ دل غمگینی نیست تو چه دیدی که بریدی تو ز هم پاشیدی تو چه بیهوده ز من رنجیدی به چه جرمی چه گناهی تو منو سوزوندی غم عالم به دلم کوبوندی به تو نفرین دل عاشق دل زار تو منو غرق خجالت کردی من آزاده ی مغرورو ببین تو چ
بیا کنارم سرو ناز بی تاب بیا کنارم زیر طاق مهتاب عطش ببازیم به نسیم دریا غزل برقصیم تا طلوع فردا بیا کنارم ساقه ی بهاره رو فرش برگ و پولک ستاره خمار شعرم می شکنه پیش تو عجب شرابی نفس تو داره گل بهارم در انتظارم حریق سبزی بـیا کــنــارم تن حریرت جوی عطر جاری صدای گرمت غیرت قناری
نازی ناز کن که نازت یه سرو نازه نازی ناز کن که دلم پر از نیازه شب آتیش بازیه چشمای تو یادم نمیره هر غم پنهون تو یه دنیا رازه نازی جون باغت آباد شه ، خورشیدت گرم کبکای مست غرورت ، سینه شون نرم نقش تو نقش یه پیچک توی چشم انداز ایوون من نسیم پاییزم ، دلم پر از شرم
شب به اون چشمات خواب نرسه به تو میخوام مهتاب نرسه بریم اونجا اونجا که دیگه به تو دست آفتاب نرسه عاشقت بودن عشق منه اینو قلبم فریاد میزنه گریه مستی داره صدام این صدای عاشق شدنه قصه عشقت باز تو صدامه یه شب مستی بـــــاز سر رامــــه یه نفس بیشتر فاصله مون نیست