آکورد پارادوکس
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود
انگار از اول هیشکی عاشق نبود
اینجا همه فقط یه مشت حرفن
حرف خوب بلدن با یه مشت ترفند
مثلا آدم بود ولی آدم نبود
با من بود ولی یارم نبود
هوا نبود چطور نفس میکشید
اگه آدم بود که از اون سیب دست میکشید
شیرین بود مثل اسپرسو تلخ
فرهاد کور شده چشمش خب
بدبخت عاشق کوهش شد
یه ضربه بد به روح و جسمش خورد
فقط حسش کن چون درد داره خیلی
مجنونمون شد عاشق لیلی
با یه حس بی میلی آی لیلی لیلی ...
طفلکی چه خودشم قانع میکرد
میگفت اگه