آکورد سرنوشت (عرفان)
حتی اگه بمیرمم فکرت نمی ره از سرم
زبونت می گه برو
چشمت بهم می گه من نرم
من فقط می خوام روی قلبت بشینه اثرم
بهم نگو برو که می دونی بی ذار از رفتنم
بهم می گی برو
ولی می خوایی بمونم پیش تو
نگاهت می سوزونه من و تنده آتیش تو
تاریکه تاریکه شبها می خوام تا می شه
دل ندم به سرنوشت و عطری که
از همون موقع که تنت به تنم خورد
قلبم و گرفت عقل و از سرم برد
مست شدم از نگاهت نه الکل
بدن لختت داستان رپم شد
تو سرم می ساختم فردام و با تو
من تقصیم می کردم دردام و با تو
پاک می