آکورد خلوت
نشستی باز توی خلوت تماشا کردمت بازم
هوس کردم از چشمات یه عکس تازه بندازم
با اون دوربین قدیمی که تو کنج تاقچه میزارم
تو پشت چرخ خیاطی من این عکس رو دوست دارم
رو فرش کهنه یِ سفر نشستی پای شمینه
تو باشیو یه فنجون چای واسه یِ من زندگی اینه
که گاهی شب بارونی برام فردوسی میخونی
همون لحظه میشینی کنار آینه شمدونی
تو وقتی تو حیاط میری میشینم پشت این شیشه