آکورد کافه بسته
به تنهایی این کافه بسته
به تنهایی میزای شکسته
به من که چند سال روبروی
همین صندلی خالی نشسته
نگاه میکنی و بارون میباره
قدیمارو به یاد من میاره
من میبره تا اون روزگاری
که پشت هر بهارش باز بهاره
مثه موی پریشون شده تو
همه دنیام بجز خاکستری نیست
برای کافه