آکورد دریا
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
اندر این کار دل خویش به دریا فکنم
جرعه ی جام بر این تخت روان افشانم
غلغل چنگ در این گنبد مینا فکنم
مایه خوشدلی آن جاست
مایه خوشدلی آن جاست
مایه خوشدلی آن جاست
دل آن جاست که دلدار آن جاست
میکنم جهد که خود را مگر آن جا فکنم
از دل تنگ گنهکار، گنهکار بر آرم آهی
کاتش اندر
کاتش اندر
کاتش اندر گنه آدم و حوا فکنم
بگشا بنده قبا ای