آکورد تا رسیدی
تا به شوقت شعله ور شد
عشق نهانی من
هر غم آمد سر نیامد
صبر جوانی من
تا رسیدی جان خسته
دل به هوای تو بست
از هوایم تا پریدی
جای تو گریه نشست
گریه میــگویــــــد حـال دلــــم را
گرچه میدانی
از لب بسته ی من تو بخوان
شرح پریشـــــانی
ای که از من خوش گرفتی
دل به دام آشنایی
نیمه جانی مانده اما
شِکوِه دارم از جدایـــ