آکورد اشک سرد
غزل رفتن سرودی
بی وداعی و درودی
رفتی و از من گذشتی
تو که یار من نبودی
اشک سر دم را ندیدی
دُر عشقو نخریدی
به دل تاریک شبهام
نزدی نور امیدی
سر راهم ننشستی
دل به این عاشق نبستی
رفتی و پشت سر خود
همه پلها را شکستی
من می خواستم با تو باشم
با تو از خودم رها