آکورد دیوانه از قفس پرید (محمد زارع)
خواب دیدم از تو دور شدم
وای که عجب خواب بدی
گفتم بیا با هم بریم گفتی که راهو بلدی
هرچی صدات کردم نرو اما به جایی نرسید
یکی یه جا فریاد میزد دیوونه از قفس پرید
صبح که رسید بیدار شدم دیدم یه نامست روی در
نوشته بودی که سلام مدتی و میرم سفر
بغضی نشست توی گلوم خوابم یا