یه پنجره با یه قفس یه حنجره بی هم نفس سهم من از بودن تو یه خاطره ست همین و بس تو این مثلث غریب ستاره ها رو خط زدم دارم به آخر میرسم از اون ور شب اومدم ...
یه پنجره با یه قفس یه حنجره بی هم نفس سهم من از بودن تو یه خاطره ست همین و بس تو این مثلث غریب ستاره ها رو خط زدم دارم به آخر میرسم از اون ور شب اومدم ...
ای که بی تو خودمو تک و تنها می بینم هر جا که پا می ذارم تو رو اونجا می بینم یادمه چشمای تو پر درد و غصه بود قصه غربت ما قد صد تا قصه بود یاد تو هر جا که هستم با منه داره عمر منو آتیش می زنه تو برام خورشید بودی توی این دنیای سرد گونه ها ...
دیدم تو خواب وقت سحر شهزاده ای زرین کمند نشسته بر اسب سفید می اومد از کوه و کمر می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش ...
روزای روشن خداحافظ سرزمین من خداحافظ خداحافظ خداحــــافظ روزای خوبت بگو کجا رفت تو قصه ها رفت یا از اینجا رفت انگار که اینجا هیچکی زنده نیست گریه فراوون وقت خنده نیست گونه ها خیسه دلا پاییزه ...
می بینم صورتمو تو آینه با لبی خسته می پرسم از خودم این غریبه کیه از من چی می خواد اون به من یا من به اون خیره شدم باورم نمیشه هر چی می بینم #چشامو یه لحظه رو هم میذارم به خودم میگم که این صورتکه میتون ...
نشسته ام باز کنار تو آومدی سراغم نگاه تو روشن شبای بی چراغم صدای من وقتی قصه داره که رنگ چشم تو غصه داره شب من و تو باز دوباره انتظاره نگاه تو رنگ بوسه دار ...
تو فکر یک سقفم یک سقف بی روزن یک سقف پابرجا... محکم تر از آهن سقفی که تن پوش هراس ما باشه تو سردی شبها لباس ما باشه... ...
در آن غروب جدایی سرد و سنگین رفتی که بر من بگرید ابر غمگین رفتی که حسرت شکوفد در نگاهم رفتی که سوزد کاشانه من از سوز آهم رفتی و رفتی ولی این قلب خسته باو ...
مستی ام درد منو دیگه دوا نمیکنه غم با من زاده شده منو رها نمیکنه منو رها نمیکنه منو رها نمیکنه شب که از راه میرسه غربتم باهاش میاد توی کوچه های شهر باز صدای پاش میاد ...
بگذر ز من ای آشنا چون از تو من دیگر گذشتم دیگر توهم بیگانه شو چون دیگران با سرگذشتم میخواهم عشقت در دل بمیرد میخواهم تا دیگر در سر یادت پایان گیرد ...
خمیازه های کش دار سیگار پشت سیگار شب گوشه ای به ناچار سیگار پشت سیگار این روح خسته هر شب جان کندنش غریزیست لعنت به این خود آزار سیگار پشت سیگار پای چپ جهان را با اَره ای ...
سلام ای غروب غریبانه ی دل سلام ای طلـــوع سحرگاه رفتـــن سلام ای غم لحظه های جدایی خداحافظ ای شعر شبهای روشن خداحافظ ای شعر شبهای روشن خداحافظ ای قصه ی عاشقانه ...
به سوی تو به شوق روی تو به طرف کوی تو سپیده دم آیم مگر تو را جویم بگو کجایی نشان تو گه از زمین گاهی ز آسمان جویم ببین چه بی پروا ره تو میپویم بگو کجایی کــــــی رَوَد ر ...
تن تو ظهر تابستونُ به یادم میاره رنگ چشمای تو بارونُ به یادم میاره وقتی نیستی زندگی فرقی با زندون نداره قهر تو تلخی زندونُ به یادم میاره من نیازم تو رو هر روز دیدنه از لبت ...
چشم من بیا منو یاری بکن گونه هام خشکیده شد کاری بکن غیر گریه مگه کاری میشه کرد کاری از ما نمیاد زاری بکن اونکه رفته دیگه هیچوقت نمیاد تا قیامت دل من گریه میخواد هر چی دریا رو زم ...
توی یک دیوار سنگی دو تا پنجره اسیرن دو تا خسته دو تا تنها یکیشون تو یکیشون من دیوار از سنگ سیاهه سنگ سردو سخت خارا زده قفل بی صدائی به لبهای خسته ما نمی تونیم که بجنبیم زیر س ...
هنوز به یاد خونه همه دلامون خون هرگز باورنداشتیم دنیا این جور بمونه سال سال این چند سال امسال پارسال پیرار سال هر سال میگیم دریغ از پارسال وای دل چه خونه ازکار این زمونه حس ...
این همه آشفته حالی این همه نازک خیالی ای به دوش افکنده گیسو از تو دارم از تو دارم این غرور و عشق و مستی خنده بر غوغای هستی ای سیه چشم سیه مو از تو دارم از تو دارم ...
ای ساربان، ای کاروان لیلای من کجا می بری بــــا بــــردن لیلای من جان و دل مرا می بری ای ساربان کجا می روی لیلای من چرا می بری در بستنِ پیمان ما تنها گواه ما شـــد خــــدا تا این جهان، بر پــا بو ...
خورشید تو خوابه چشماشو بسته شب پشت شیشه بیدار نشسته ماهی تنگ بلور دریا رو خواب می بینه گل خشکیده دشت ابرا رو خواب می بینه جغدشب با شیونش داره آواز می خونه ...
میون یه دشت لخت زیر خورشید کویر مونده یک مرداب پیر توی دست خاک اسیر منم اون مرداب پیر از همه دنیا جدام داغ خورشید به تنم زنجیر زمین به پام من همونم که یه روز میخواستم دریا ...
پشت این پنجره ها دل می گیره غم و غصه ی دلُ تو می دونی وقتی از بختِ خودم حرف می زنم چشام اشک بارون میشه تو می دونی عمریه غم تو دلم زندونیه دل من زندون د ...
یه شب مهتاب ، ماه میاد تو خواب ، منو میبره کوچه به کوچه ، باغ انگوری ، باغ آلــــــــــــــــــــوچه دره به دره ، صحرا به صحرا ، اونجا که شبا پشت بیشه ها ، یه پ ...
مرغ سحر نــاله ســر کــن داغ مرا تــازه تــر کــن زآه شرر بــار این قفس را برشکن و زیر و ز بــــر کــن بلبل پر بسته ز کنــج قفس درآ نغمه ی آزادی نــوع بشر ســرا ...
تو رو به قیمت جون به همین یه لقمه نون تو رو به ماه آسمون به عاشقای بی نشون تو رو به حرمت چشمات به همه مقدسات تو رو به خود خدا به هق هق شبونه هات قسم ...
بگو منو یاد کسی میندازی که انقدر چشماتو دوست دارم من عاشق موی بلند بودم اما موی کوتاتو دوست دارم بگو تورو قبلا کجا دیدم که انقد حرفامو میفهمی مثل پرستاری شده واسم این عاشق دیو ...
دیگه این قوزک پا یاری رفتن نداره لبای خشکیدم حرفی واسه گفتن نداره چشای همیشه گریون اخه شستن نداره تن سردم دیگه جایی برا خفتن نداره دیگه این قوزک پا یاری رفتن ...
توی یک دیوار سنگی دو تا پنجره اسیرن دو تا خسته دو تا تنها یکی شون تو یکی شون من دیوار از سنگ سیاهه سنگ سرد و سخت خارا زده قفل بی صدایی به لبای خسته ما نمی تونیم که بجنبیم زیر سنگینی دیوار همه عشق من و تو قصه هست قصه دیدار آها ه ...
به سوی تو به شوق روی تو به طرف کوی تو سپیده دم آیم مگر تو را جویم بگو کجایی نشان تو گه از زمین گاهی ز آسمان جویم ببین چه بی پروا ره تو میپویم بگو کجایی کــــــی رَوَد رخ ما ...
چرا وقتی که آدم تنها میشه غم و غصه ش قدِ یک دنیا میشه میره یک گوشه ی پنهون می شینه اونجا رو مثل یه زندون می بینه غم تنهایی اسیرت می کنه تا بخوای بجنبی پیرت می کنه غم ...